جوونای دهه شصتی

خدایا گناهکارم میدانم... اما تو از من بگذر، گناه دارم!

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

سیف الله جوشکار

آقا سیف الله همیشه وقتی میخواست از کارش بگه با ی لبخند ژکوند و گاها مرموزانه میگفت که شغلش جوشکاریه اما درواقع هیچکس ندیده بود که کِی و اصلا تا حالا کجا جوشکاری کرده! مرد مسن و جا افتاده ای که همه بهش احترام میذاشتن و حرفش خریدار داشت. جالب بود، واقعا جالب بود...

چطور میشد باور کرد که حتی یه پینه یا لکه ی سیاه رو دست و لباس این مرد نباشه و جوشکار باشه؟؟! اما اون همیشه از فواید کارش مشتاقانه تعریف میکرد و از درآمدش هم راضی بود. گاهی هر بچه ای رو که می دید میگفت یه روزی اینم محتاج من میشه و به جوشکاری نیاز پیدا میکنه! میگفت اگه من نباشم اینا نمیتونن برن سر خونه زندگیشون!! وجهه مقبول و ظاهر مقدس مآبانه ش و حتی تسبیح دستش باعث شده بود که کمتر کسی بهش شک کنه و سخت بشه حرفاشو باور نکرد یا حتی تصور کرد که دروغگوئه! واقعا حرفاش عجیب بود.

تا اینکه قاطی کردم و گفتم آخه تو چطور جوشکاری هستی؟ اصلا به قیافتون نمیخوره این حرفا!

گفت پسرم باور کن من جوشکارم، فقط طوریه که آدمارو بهم جوش میدم! تا من صیغه عقد رو جاری نکنم که دونفر آدم نمیتونن برن زیر یه سقف!!!!! جوشکارم دیگه. تو باور نمیکنی کارم جوشکاریه؟؟

من: هااااااا؟؟؟ آهان چرا چرا الان دیگه باور کردم :|


  • حامد جوون دهه شصتی